معمار بیست



قصه‌ی استعفای ظریف یادآور یک داستان تکراری در تاریخ ی ماست. من ظریف را می‌ستایم؛ چرا که با وجود مشکلات و مصلحت‌سنجی برای عموم تمام چارچوب و محدودیت‌ها را پذیرفته بود و به‌نفع ملت و دولت کار می‌کرد؛ شاید احساس کرد که کار به جایی رسیده که دیگر جایگاهی ندارد و تبدیل به یک عروسک خیمه‌شب‌بازی شده است. به همین خاطر درخواست استعفا دارد. دوراهی استعفا یا ادامه دادن جزء چالش یون ما بوده و هست. مثلا حکایت استعفای بازرگان. نمی‌دانم اما شاید اگر ادامه می‌داد وضعیت ما چیز دیگری بود؛ یا برخلاف ظریف، جهانگیری را دریابیم که خودش اذعان می‌کند که نمی‌تواند منشی‌اش را عوض کند؛ اما شاید بخاطر ملاحظات جناحی حاضر به استعفا نیست.

  این که چقدر باید با ساختار کار کرد و ادامه داد پاسخ سر راستی ندارد.


در چند هفته‌ی اخیر به تجربه‌ی اجتماعی جدیدی رسیده‌ام: در خیابان‌ جلوی مردم را می‌گیرم و از آن‌ها می‌خواهم که پرسشنامه‌ای را درباره‌ی شهرشان پر کنند. تجارب بسیار بود و چیزی که آزرده‌خاطرم ساخت عدم همکاری افغان‌ها بعنوان یک اقلیت بزرگ و انفعالشان بود؛ ریشه‌یابی کرده و علل زیادی را در ذهنم ردیف کردم: این که اساسا سهمی برای خودشان در شهر قائل نیستند؛ یعنی ترجیح می‌دهند که سهمی برای خودشان قائل نباشند تا با سهام‌داران دیگر مجبور به گفتمان نشوند و از زخم‌زبان‌ها و هتک حرمت‌های قومیتی در امان بمانند. موارد استثنا ناچیز بود؛ دانشگاه تنها جایی بود که این تکثر را پذیرفته بود و دانشجویان افغان با خیالی آسوده با من همکاری کردند؛ البته شاهد بودم که متاسفانه گروه‌های دوستی این عزیزان هم درون قومیتی بود. در جامعه‌ی ایدئولوژیک مجالی برای تکثر نمی‌ماند و همه را با هر دین و مختصاتی به یک هدف سوق می‌دهد. راهکارهای زیادی برای اصلاح این وضعیت به ذهنم آمد. اصولی‌ترینش این‌که رسانه‌ها و آموزش و پرورش این تکثر را پذیرفته و نه در شعار که در عمل رفتارها را سوهان بزند؛ بلکه دهه‌های بعدی رفتار کودکانمان معقول‌تر باشد. راهکارهای ساده‌لوحانه‌ی دیگری هم به ذهنم آمد: روز «افغان‌های مقیم ایران» داشته باشیم! همان‌طور که روز «چپ‌دست» و «معلول» و هزار چیز دیگر داریم. وقتی عاجز از اصلاحات ریشه‌ای و ساختاری هستیم به فعالیت‌های لحظه‌ای و نمادین روی آوریم. در بطن پذیرش این پیشنهاد حرفی نهفته است: اگر روزی در تقویم به‌نام روز «افغان‌های مقیم ایران» ثبت شد بدانید که افغان‌ها دیگر ایرانی نیستند؛ چرا که واژه‌ی ایرانِ ی گوی سبقت را از ایرانِ فرهنگی گرفته؛ این فاجعه را نپذیریم و لرزه بر اندام کوروش نیندازیم! این یعنی حماقت پادشان قاجار و بودن حکام انگلیسی را پذیرفته‌ایم. این یعنی مرزبندی‌های پایان دوره‌ی قاجار را پذیرفته‌ایم. این‌قدر نسبت به واژه‌ی «ایران» خودخواه نباشیم. مرسی اه! 


با تشکر از امیرحسین مقتدایی عزیز که ذهنیت مرا نسبت به چالش گفتمان افغان‌ها فعال کرد - تصویر از نجمه ایوبی

حکایت خیلی از آدمای دور از اجرا هم مثل حکایت آقایان ‌نژاد و ضرغامیه.

یا اپوزوسیون می‌شن و همه چیزو می‌کوبند و یا روشن‌فکر می‌شن و نوید دنیایی زیباتر می‌دن.


این رفتارها ممکنه از ما سر بزنه. ولی وقتی از این برادران سر می‌زنه یکم ناراحت‌کننده است.

تعریف من از رابطه معماری با هنر:

- طراحی: تغییر در ساخته‌ی بشر (تعریف فراگیر)

- معماری: طراحی فضا  (یکی از دنیا‌های طراحی)

- (تعریف دوم: یک رشته‌ی مشخص با یک صنف خاص و نظام‌مند)

- هنرمندانه: خوب

- همه‌ی ساختمان‌ها طراحی شده‌اند؛ به تعریف طراحی من توجه کنید. معماری هم دارند؛ چرا که فضایی را طراحی کرده است. حالا مثال ساختمان‌های بساز بفروشی را می‌زنم. این ساختمان‌ها قطعا طراحی شده. معماری هم شده؛

- آیا هنرمندانه است؟ هنرمندانه بودن خوب بودن است و خوب بودن یک ارزش است. طراحی بخاطر تعریف فراگیرش نمی‌تواند جای بررسی ارزش‌ها باشد. بنابراین باید به یکی از دنیا‌های طراحی برویم که ارزش‌های خودش را دارد. در دنیای معماری احتمالا هنرمندانه نیست؛ چرا که تاکید بر کیفیت فضای زندگی و زیبایی‌شناسی است. در دنیای مهندسین عمران شاید هنرمندانه باشد. چرا که تاکید بر بهینگی و استقامت است.


ـ هنر حوزه‌ی شناخت ارزش های جهان‌های گوناگون است. در دنیای معماری بخاطر تکثر دنیای امروزی سخت است که مثل گذشته هنر را محدود کرد. ما چه زمانی یک اثر معماری را هنرمندانه تلقی می‌کنیم؟

۱- وقتی در اینستاگرام یک ساختمان خوب می‌بینم و از آن محضوظ می‌شوم. همان جا برچسب هنر تلقی می‌شود. در این جا هنر به مثابه یک درک اولیه و لحظه‌ای است که با دنیای زیباشناسانه‌ی من هم‌سوست.

۲- وقتی آن اثر را در آرک‌دیلی سرچ کردم و همچنان آن را هنرمندانه تلقی کردم. در این جا هنر بیش‌تر به مثابه هماهنگی با سلیقه‌ی آکادمیک و دانش‌ تخصصی ماست. یعنی در «دنیای معماری من» همچنان ارزش خود را به اثبات رسانده.

۳- حالت بعدی وقتی است که حتی نقد‌های روی ساختمان را بخوانیم و همچنان هنرمندانه باشد؛ در این جا حتی به بررسی تطبیقی اثر با «دنیای معماری دیگران» هم پرداخته ام.

۴- وقتی در آن ساختمان زندگی و فضای آن را درک می‌کنم و همچنان در مدحش می‌گویم هنرمندانه است! در این‌جا واقعا و بدون هیچ‌پرده‌ای دارم با «دنیای معماری» ارتباط برقرار می‌کنم.


تعریف من از رابطه‌ی هنر با معماری:

- هنر: ؟
- معماری: ؟

این حرف رو از یه بنده خدایی شنیدم به فکر فرو رفتم که چقدر معیارها برای یک خانه ایده‌آل وجود داره که حتی به مخیله‌ی ما هم نمی‌رسه.
آخرش می‌رم توی یه خونه نوساز که بتونم با پاهای خیس راحت توش راه برم؛ خیالم راحت باشه که توش سگ نبوده.

آینده‌ی ما غیرقابل پیش‌بینی است. فکر کنم دیگر بتوان این را از خصیصه‌های زندگی در ایران دانست.

کم‌تر از دو هفته مانده به کنکور ارشد و در جلسه‌ای اضطراری، مدیران مشخص می‌کنند که کنکور باید ۷ هفته تعویق شود. این مدت زمان اضافه شده برای من برابر با کل زمانی است که برای کنکور وقت گذاشته بودم و حالا هدیه‌ای بزرگ دریافت کرده‌ام که ضعف‌ها را جبران کنم. اما بیچاره آن‌هایی که دقیق برنامه‌ریزی کرده بودند و حالا ۷ هفته هاج و واج فقط باید مرور کنند. ابهام در آینده یعنی این‌که هرچقدر هم برنامه داشته باشی باز به اجبار باید موقعیت‌های صددرصدی را هم در خطر ببینی. ابهام در آینده و این تغییرات همیشه برای عده‌ای توفیق است و برای بعضی تنبیه.

هر چند ثبات را عادلانه تر از ابهام می‌دانم، ولی باید گفت که ما با زندگی در ایران اجبارا می‌پذیریم و یاد می‌گیریم که در این شرایط زندگی کنیم. احساس می‌کنم ما ایرانیان از نفس بی‌ثباتی -چنان‌چه کاملا تصادقی باشد- آن‌قدر متنفر نیستیم که تنفرمان بیش‌تر از مسببین بی‌ثباتی‌های آگاهانه و جانبدارانه ست؛ بحران یعنی ایجاد بی‌ثباتی برای توفیق عده‌ای قلیل. والا زندگی تماما رندم آن‌قدرها هم بد نیست. فقط باید کمی خوش شانس باشی و زیاد‌تر تلاش کنی!


این حرف رو از یه بنده خدایی شنیدم به فکر فرو رفتم که چقدر معیارها برای یک خانه ایده‌آل وجود داره که حتی به مخیله‌ی ما هم نمی‌رسه.
آخرش می‌رم توی یه خونه نوساز که بتونم با پاهای خیس راحت توش راه برم؛ خیالم راحت باشه که توش سگ نبوده.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

حفاظ ایران Brittany ترفند های خانه داری با تابان ، تابنده باشید ıllıllı همه چی دونیıllıllı Sophia Brian Sales and Marketing Training